حمزه اصفهانی
حَمْزۀ اِصْفَهانی، ابو عبدالله حمزة بن حسن اصفهانی (ح 280 ـ ح 351 ق/ 893-962 م)، مورخ، ادیب و زبانشناس ایرانی.
بهرغم شهرت حمزه آگاهی چندانی دربارۀ زندگی وی در دست نیست. نویسندگان و شرححالنویسان کهن همچون ثعالبی در ثمارالقلوب (ص 143، 309، 367)، یاقوت حموی در معجمالادباء (1/ 144، 4/ 75، 7/ 108) و نیز ابنخلکان (2/ 245، 7/ 109) با اینکه از آثار وی بسیار بهرهها بردهاند و گاه روایاتی از او نقل کردهاند ــ که بسیار درخور اهمیت است ــ شرح حالی مستقل و مبسوط به او اختصاص ندادهاند و علت این امر بر ما پوشیده است. شاید محتاطانه بتوان گفت که اندیشههای ایرانی وی و تعصبی که نسبت به ایران و ایرانیان داشته، و به ویژه اتهام وی به شعوبیگری در این امر بیتأثیر نبوده است. ابن ندیم (ص 154) تنها به ذکر نام وی و برشمردن 8 کتاب از او بسنده کرده است. نخستین بار شاگردش ابو نعیم اصفهانی در ذکر اخبار اصفهان بسیار مختصر (در دو سطر) به معرفی او پرداخته است (ص 39). پس از وی سمعانی (د 562 ق) در الانساب ( 1/ 175) و قفطی (د 646 ق) در کتاب انباهالرواة (1/ 335-336) شرح حالی مستقل، اما بسیار کوتاه به او اختصاص دادهاند.
از میان محققان معاصر اُیگن میتوُخ رسالهای مستقل به زبان آلمانی دربارۀ حمزه و آثار وی منتشر کرده، و نیز در مقالهای مفصل به زندگینامه و تألیفات وی پرداخته است که ترجمۀ خلاصهای از این مقاله در مجلۀ روزگار نو چاپ شده است. همچنین حسین علی محفوظ در دو مقالۀ جداگانه در مجلۀ سومر (ج 19 و 20، س 1963م) به بحث دربارۀ زندگی و آثار و آراء وی در زبانشناسی و تاریخ و جغرافیا پرداخته است.
با این حال، حمزه در لابهلای آثارش مانند تاریخ سنی ملوکالارض، شرح دیوان ابینواس و التنبیه على حدوث التصحیف گاه به گوشههایی از زندگی خود، از جمله حوادثی که در اصفهان شاهد آنها بوده، سفرهایش به بغداد و استادانش اشاره کرده است که از این راه میتوان به اطلاعات سودمندی دربارۀ او و آثارش دست یافت. وی در کتاب تاریخ سنی ملوکالارض (ص 148- 149) به حوادثی میان سالهای 291 تا 344 ق در اصفهان اشاره دارد که ظاهراً دورترین خاطرهای که از آن حوادث در ذهنش باقی مانده بوده، گرمای شدید و بروز قحطی در 291 ق در اصفهان بوده است. از همین رو، به گمان برخی اگر وی در این تاریخ 10 ساله بوده باشد، به تخمین میتوان ولادت وی را حدود سال 280 ق دانسـت (نک : میتـوخ، 29؛ قطامش، 1/ 8؛ سعـد، 9؛ شهـاب، 557؛ زلهایـم،128؛ نیز EI2؛ قـس: صدری افشـار، 34؛ صفـا، 1/ 643، کـه ولادت وی را در 270 ق در اصفهان ذکر کردهاند).
در تاریخ وفات وی نیز اختلاف است. سمعانی درگذشت وی را پیش از 360 ق دانسته است (همانجا). برخی قراین ازجمله این عبارت در کتاب تاریخ سنی ملوکالارض (ص 179)که «... از آن هنگام (سال 287 ق) تا کنون 64 سال میگذرد» حاکی از آن است که وی در 351 ق زنده بوده است و برخی از معاصران درگذشت وی را در همین سال، یعنی 351 ق دانستهاند (نک : قطامش، 1/ 9؛ قس: بغدادی، 1/ 336، که به اشتباه وفات وی را در 428 ق آورده است). با این حال، تاریخ وفات وی میان سالهای 351 تا 360ق بوده است (قس: صادقی، 3).
حمزه بیشتر عمر خود را در اصفهان گذراند و در آغاز همچون پدرش به تعلیم و تربیت کودکان اشتغال داشت و از همینرو، وی و پدرش هر دو لقب مودِّب داشتهاند (ابو نعیم، همانجا؛ قفطی، 1/ 335؛ مصطفیٰ، 2/ 25، 378) چنان که به نظر میرسد، حمزه تحصیلات مقدماتی خود را در اصفهان نزد پدرش آغاز کرد و پس از بهرهمندی از محضر استادان و دانشمندان اصفهان روانۀ بغداد شد (همانجا).
حمزه برای کسب علم و گردآوری روایات و منابع مورد نیاز خود برای تصنیف و تألیف آثارش دستکم 3 بار به بغداد مسافرت کرده است. تاریخ دو سفر را خود به صراحت و دقت تعیین کرده است: یک بار در 308 ق (نک : تاریخ ... ، 76) و بار دیگر در 323 ق (نک : سعد، همانجا) که تاریخ اخیر به گفتۀ خود وی سومین سفرش به بغداد بوده است. اما ظاهراً این بار اقامتش در بغداد طولانی نبوده، و احتمالاً در پایان همین سال به اصفهان باز گشته است؛ زیرا در اواخر همین سال و اوایل 324 ق شاهد قحطسالی هولناکی در اصفهان بوده است که به گفتۀ وی 200 هزار تن از مردم آن شهر بر اثر آن هلاک شدهاند (نک : میتوخ، همانجا).
حمزه در اصفهان و بغداد از استادان بسیاری دانش آموخت که از میان آنان مورخ و مفسر مشهور، محمد بن جریر طبری (د 310 ق)، عبدان بن احمد جوالیقی (د 306 ق)، محمود بن محمد واسطی (د 307 ق)، محمد بن صالح بن ذریح عکبری (د 307 ق)، ابوعبدالله محمد بن نُصیر مدینی (د 305 ق) و عبدالله ابن قحطبۀ صالحی را میتوان نام برد (ابونعیم، سمعانی، زلهایم، همانجاها). افزون بر اینان، حمزه در لابهلای آثارش نام برخی دیگر از استادان خود و کسانی را که از آنان روایت شنیده است، همچون ابو بکر احمد بن شقیر، اسماعیل بن اسباط، ابو صالح صدفه آمدی را که هر 3 از روایان شعر ابونواس بودهاند، نام برده است (همان، 1/ 9، 10، 233). ابوبکر ابن مردویه و ابونعیم اصفهانی نیز در زمرۀ شاگردان وی بودهاند (نک : ابونعیم، سمعانی، همانجاها).
حمزه در مدت اقامت خود در بغداد با گروهی از دانشمندان آنجا ملاقات و معاشرت داشته، و از محضر آنان بهره برده است، ازجمله ابن درید (د 321 ق) مؤلف جمهرةاللغة که حمزه در تألیف آثار و نوشتههای لغوی خود و نیز در شرح اشعار ابونواس از وی استفاده نموده، و در چند جا به نام وی اشاره کرده است ( التنبیه ... ، 75، 91، «شرح»، 1/ 14، 16، 98). ابن درید مدتی را در ایران و در خدمت آلمیکال سپری کرد و در 308ق به بغداد رفت (ابنخلکان، 4/ 325) و حمزه چنانکه خود گفته (نک : تاریخ، همانجا)، در این سال در بغداد بوده است. پیدا ست که ابن درید دربارۀ اشعار و اخبار ابونواس اطلاعات فراوان داشته که آن را با یک واسطه از اسماعیل بن نوبخت کسب کرده بوده است (نک : همو، «شرح»، 1/ 98). حمزه همچنین با خاندان نوبختی نیز معاشرت داشت و در گردآوری و تدوین اشعار ابونواس از آنان بسیار کمک گرفت؛ زیرا ابونواس خود با پسران ابو سهل نوبختی، یعنی اسماعیل، سلیمان و حسن معاشر بود و اشعاری در مدح و گاه هجو آنان سروده است (نک : 1/ 48-49، 51، 107، 110، 290-291؛ اقبال، 17، 21). به گفتۀ حمزه نوادگان این نوبختیان اشعار ابونواس را جمعآوری و تدوین کرده بودند و نسخههایی از آن را در اختیار حمزه قرار دادند و او را از اخبار وی آگاه ساختند (نک : همان، 1/ 4، 117؛ میتوخ، 31). همچنین حمزه از طریق خاندان نوبختی با ابو نضله مهلهل بن یموت، نوادۀ خواهر جاحظ که دربارۀ شعر ابونواس آگاهیهای فراوان داشت، آشنا شد و در گردآوری و تدوین دیوان ابونواس از وی کمک فراوان گرفت (نک : همان، 1/ 38، 147؛ میتوخ، همانجا؛ قطامش، 1/ 15). یموت بن مزرِّع، پدر مهلهل (شاگرد ابوهفان، راوی اشعار ابونواس) نیز اشعاری از شاعر، بهجز آنچه در مصر سروده بوده، در اختیار داشته که از طریق فرزندش به دست حمزه رسیده بوده است (نک : حمزه، همان، 1/ 255؛ نیز نک : سزگین، 2(4)/ 113).
حمزه در 323ق که بار سوم به بغداد رفت، با مهلهل ملاقات کرد و اشعاری را که ابونواس در مصر سروده بود، از وی گرفت. مهلهل دو رساله یکی دربارۀ سرقات ادبی ابونواس و دیگری در ستایش وی داشته است که رسالۀ اول را حمزه در فصل 13 «شرح دیوان ابونواس» آورده است. این رساله با عنوان سرقات ابینواس به کوشش محمد مصطفى هداره در قاهره به چاپ رسیده است. نسخهای که هداره از سرقات منتشر کرده، متعلق به قرن 8 ق است و به گفتۀ وی (ص 12)، در صفحۀ اول آن عبارت «ارسلها الى حمزة بنالحسنالاصفهانی» درج شده است.
حمزه همچنین در گردآوری اشعار ابونواس از ابوبکر محمدبن قاسم انباری (د 377 ق)، نحوی و لغوی معروف و علی بن سلیمان اخفش (د 315 ق) بهره برده، و در بغداد با آن دو ارتباط نزدیک داشته است (نک : التنبیه، 61، «شرح»، 1/ 145، 301).
چنان که پیدا ست حمزه در نگارش کتب تاریخی خود تنها به نوشتههای مورخان کهن امثال طبری اکتفا نکرده، و برای دستیابی به منابع دست اول بسیار کوشیده است. او برای گردآوری و تدوین روایات تاریخی، بهخصوص تاریخ ایران پیش از اسلام، تاریخ یونان و روم و نیز حوادث و وقایع تاریخی مربوط به بنیاسرائیل، افزون بر دانشمندان ایرانی و عرب، از یونانیان، یهودیان و موبدان زردشتی نیز کمک گرفته است. وی چنانکه خود میگوید: برای اطلاع از اخبار یهود و قوم بنیاسرائیل و روایتهای تورات، از 308 ق با یک دانشمند یهودی به نام صدقیا که اطلاعات تاریخی فراوانی داشته است، در ارتباط بوده، و نزد او شاگردی کرده است (نک : تاریخ، 67)؛ حمزه اطلاعاتی را که از گفتهها و نوشتههای وی به دست آورده، به اختصار در باب پنجم از کتاب تاریخ ذکر کرده است. حمزه همچنین یکی از اسیران رومـی ــ غلام احمد بن عبدالعزیز بن ابـی دلف ــ کـه بـه زبان یونانی تسلط داشته، برای آشنایی با تاریخ یونانیان بهرۀ فراوان برده است و به گفتۀ خودِ حمزه چون آن غلام زبان عربی نمیدانست، آثار یونانی را برای فرزندش میخواند و او برای حمزه به عربی ترجمه میکرد (همان، 55-56؛ قطامش، 1/ 17؛ میتوخ، 32).
حمزۀ اصفهانی دانشمند و محققی کم نظیر، و در روزگار خود پدیدهای یگانه بود. او پژوهشگری هوشمند و خردورز بود که چون به عرصۀ هر دانش پای مینهاد، با نهایت کنجکاوی و دقت نظر میکوشید تا دانش خویش را در هر رشتهای خواه شعر و ادب، خواه تاریخ و لغت، از منابع بکر و سرچشمههای زلال آن برگیرد؛ چنانکه برای گردآوری اشعار ابونواس 3 بار رنج سفر به بغداد را بر خود هموار کرد. او برای تألیف آثار لغوی، ادبی و تاریخی تنها به گردآوری و نقل اخبار و روایات ــ چنان که شیوۀ مؤلفان و نویسندگان هم روزگار او ست ــ اکتفا نمیکرد، بلکه پس از فراهم آوردن روایات مختلف با اتکا بر عنصر عقل و خرد به تهذیب و پالایش یافتههای خود میپرداخت و از این جهت، روش او به شیوۀ محققان امروزی بسیار نزدیک است. وی برای نگارش تاریخ ایران پیش از اسلام و اصلاح اشتباهاتی که به گفتۀ وی سبب نقل شفاهی روایات و پس از پیمودن مسیری پر فراز و نشیب در آن رخ داده است، نخست 8 نسخه از سیر ملوکالفرس را گردآورد و پس از مقایسه، تنقیح و تهذیب روایتها به تألیف آن همت گماشت (نک : همان، 9-10).
شیفتگی حمزه نسبت به ایران و فرهنگ ایرانی در تمامی آثار او به شکل بارزی نمایان است. از همینرو، برخی از منابع کهـن وی را شعوبی و از مخالفان عربها دانستهاند (نک : قفطی، 1/ 335). بیرونی نیز بدون اینکه او را شعوبی بخواند، از تعصب وی نسبت بـه ایـرانیان یـاد کـرده است (نک : ص 52). از میان خاورشناسان، گلدسیهر حمزه را نمایندۀ زبانشناسان شعوبی میداند (ص 192). اما میتوخ نیز که او را شیفتۀ فرهنگ ایرانی دانسته است، اذعان کرده که دربارۀ عربها نیز جانب انصاف را رعایت کرده است (ص 38). برخی از محققان ایرانی و عرب، به پیروی از امثال گلدسیهر وی را از شعوبیان دانستهاند (نک : مقدسی، 110؛ صدری افشار، 34). گروهی به این سبب که حمزه از برخی از دانشمندان عرب ستایش کرده (نک : التنبیه، 124-125)، و نیز از سهل بن هارون (د 215 ق)، از بزرگان شعوبیه در سدۀ 3 ق انتقـاد کـرده است، در شعـوبی بـودن وی تـردید کـردهانـد (نک : سعد، 10). چنان که از لابهلای آثار حمزه بر میآید، تردیدی نیست که وی نسبت به فرهنگ، زبان و آداب و رسوم مردم ایران تعصب داشته، و به ایرانی بودن خود و تاریخ کهن ایرانیان افتخار میکرده است؛ اما در هیچ یک از آثار خود عربها را سرزنش نکرده، و حتى ــ چنان که پیشتر اشاره شد ــ گاه از آنان به نیکی یاد کـرده است. از ایـنرو، بـرخلاف گفتۀ برخی از محققان (نک : مقدسی، همانجا؛ سارتن، I/ 687, III/ 376) نمیتوان او را در ردیف شعوبیان سدههای 2 و 3 ق چون ابوعبیده معمر بن مثنّى قرار داد که در تألیفات خود عربها را به باد استهزا گرفته، و آثاری مستقل در بیان معایب عربها (= مثالبالعرب) و فضایل ایرانیان به رشتۀ تحریر در آوردهاند.
آقا بزرگ بدون مدرک صریحی، وی را در زمرۀ مؤلفان شیعه آورده است (11/ 114، 17/ 256؛ نیز نک : امین، 28/ 44-45). البته حمزه در تاریخ سنی ملوکالارض در باب نهم، ضمن بر شمردن جنایات بنیامیه و دشمنی آنان با فرزندان پیامبر(ص) و اشاره به ماجرای کربلا و شهادت و اسارت خاندان پیامبر(ص)، امامت را حق مورثی امامان شیعه دانسته، و بنیامیه را به سبب غصب امامت سرزنش کـرده است (نک : ص 164-165) و این دیدگاه میتواند بیانگر گرایشهای شیعی وی باشد.
حمزه در نگارش آثار خود از منابع ایرانی، اوستا و دیگر کتابهایی که نزد موبدان زردشتی بوده، و نیز آثاری که از پهلوی به عربی ترجمه شده بود، استفادۀ فراوان کرده است (نک : بیرونی، 114، 115، 125) و نویسندگان عرب یا عربینویس نیز بر اینکه وی از آثار و تألیفات ایرانیان بهرۀ بسیار برده، تأکید ورزیدهاند (نک : زیدان، 2/ 365؛ سرکیس، 455). به گفتۀ خود او، یکی از موبدان اصفهان به نام امید بن اَشوهَست اطلاعات فراوانی دربارۀ تاریخ ایران پیش از اسلام در اختیار وی قرار داده است (نک : یاقوت، بلدان، 1/ 426). با این حال، به نظر میرسد که وی زبان پهلوی نمیدانسته، و چنان که خود اشاره کرده، در بسیاری موارد از ترجمۀ این کتابها بهره برده است (نک : تاریخ، 50). دلیل دیگر آنکه چون بر اثر ویرانی بنایی در جی از توابع اصفهان کتابهایی از دوران پیش از اسلام و احتمالاً به زبان پهلوی به دست آمد، وی را توان خواندن و فهمیدن آنها نبود. به گفتۀ حمزه در 350 ق کهندژی معروف به سارویه که همچون اهرام مصر از عجایب روزگار بود، در شهر جی ویران شد و آثار مکتوب بسیار، حدود 50 عدل کتاب به دست آمد که همه بر روی پوست و به خطی نگاشته شده بود که هیچ کس نمیتوانست آنها را بخواند و چون از حمزه خواستند تا آنها را شناسایی کند، وی با مراجعه به کتاب ابو معشر بلخی (د 272 ق) که دربارۀ زیج پادشاهان بود، دریافت که به دستور طهمورث برای در امان ماندن علوم اوائل از حوادث و رویدادهای احتمالی، کهندژ سارویه را بنا کردند و آن علوم را در آنجا محفوظ داشتند. البته به روزگاری پیش از حمزه بخشی از این کهندژ ویران شده، و مقداری از آن کتابها به دست آمده بود، از جمله کتابی دربارۀ گاهشماری و حرکت کواکب و ستارگان و سبب حرکت آنها که آن را «سنی و ادوار الهزارات» مینامیدند و علما و حکمای هند و بابل از آن استفاده میکردند و منجمان زیج شهریـاری را از آن استخراج کـرده بودند (نک : ابن ندیم، 301-302). به گفتۀ حمزه، آنچه در 350 ق بر اثر ویرانی کهندژ سارویه به دست آمد، کتابهایی بود که نه کسی میتوانست بخواند و نه خط آن شبیه به خطوط اقوام مختلف بود ( تاریخ، 151-153).
آثـار
منابع کهن حدود 12 اثر از وی را نام بردهاند: 3 کتاب در تاریخ و 9 کتاب در لغت و زبانشناسی که امروزه 4 کتاب از وی برجای مانده است: